عقیدتی /اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ سلام و تهیت و درود مثل عطر و گلاب است عطر و گلاب را به حیوان نمیزنند شما ندیده اید به حیوان خانگی خودش هم حتی گلاب بزند امکان ندارد سلام و تهیت هم همین طور است ویژهی انسان است به انسان سلام میکنند به انسان درود میفرستند نه به حیوان تنها موجودی که شایستگی سلام دارد انسان است و انسان هم یک مقام است به هر کسی نمیشود گفت انسان ما به هر بشری میگوییم انسان هر بشری انسان نیست هر انسانی بشر است ولی هر بشری انسان نیست هر طلایی فلز است ولی هر فلزی طلا نیست انسان یک مقام است که بعضیها آرزوی دیدن آن را داشتند
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کاز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
انسان خیلی مهم است کم چیزی نیست به همین خاطر قرآن یک سورهای دارد به نام سورهی انسان در آن جا انسان را نه که تعریف میکند توصیف میکند بلکه به نمایش و تماشا میگذارد میخواهد بگوید انسان تماشایی است قرآن به چه کسی میگوید انسان؟ دو نفر هستند برای یک نفرشان یک اتفاق ناگواری میافتد گرفتار میشود آن دومی میشنود میبیند انگار نه انگار عین خیالش هم نیست قرآن میگوید من به این موجود انسان نمیگویم حالا میخواهی بگویی اسم اش چیست برو در عالم بگرد نمونه اش را پیدا کن شما وقتی میروید در عالم حیوانات میبینید نمونه اش زیاد است دو گوسفند دارند میروند یکی پایش گیر میکند در چاله میخورد زمین آن یکی عین خیالش اش نیست راهش را میکشد میرود میگوید آن آدم مثل این حیوان است من به او انسان نمیگویم او حیوان است یک وقتی دو نفر هستند برای یکی مشکلی پیش میآید یک ناراحتی پیش میآید آن دومی نه تنها بی اعتنا نیستای کاش بی اعتنا بود پایکوبی میکند شادمانی میکند خوشحال است که همکارش از کار بی کار شد رفیق اش ورشکست شد برای دختر خاله اش خواستگار آمد به هم خورد ازدواج فلانی به طلاق کشید انگار دنیا را به این دادند قرآن میگوید من به این انسان نمیگویم برو بگرد ببین نمونه اش را پیدا میکنی شما وقتی در عالم حیوانات میبینید حتی در عالم حیوانات هم نمونه ندارد یعنی همان دو گوسفند که یکی زمین خورد یک گوشهای نشست از ناراحتی آن یکی درست است بی اعتنا است ولی دیگر پایکوبی نمیکند رقص نمیکند در همین بی اعتنایی اش میماند پس این موجود از آن حیوان پست تر است یک وقتی دو نفر هستند یک اتفاقی برای یکی پیش میآید آن یکی بی اعتنا نیست شادمانی هم نمیکند ناراحت میشود اما فقط ناراحت میشود کار از او میآید نمیکند یک قلمی را روی کاغذ بچرخاند یک گوشی تلفنی بردارد یک زبانی بگذارد یک وساطت و شفاعتی بکند ابدا فقط ناراحت است هر جا مینشیند میگوید برای کسی مشکلی پیش آمده دعا کن قرآن میگوید این از اولی دومی بهتر است ولی من باز به این انسان نمیگویم ولی یک وقت دو نفر هستند وقتی برای اولی یک مشکلی پیش میآید آن دومی نه تنها بی اعتنا نیست و نه تنها پایکوبی نمیکند و نه تنها ناراحت میشود بلکه صدایش میکند میگوید این ناراحتیات برای من این راحتی من برای تو این غصههای تو برای من این شادیهای من برای تو قرآن میگوید من به این موجود میگویم انسان لذا ماجرای امیرالمومنین را مطرح میکند آن یتیم آن مسکین آن اسیر را نه تنها بی اعتنا نیست نه تنها شادمانی نمیکند نه تنها غصه میخورد بلکه هر چه در سفره دارد میگوید برای تو این راحتی ما این شادی ما برای تو آن ناراحتی تو گرسنگی تو غم تو هم برای ما قرآن میگوید من به این موجود میگویم انسان این انسان شایستهی سلام است شایستهی تهیت است اینها وصف باران را دارند بارانی که میآید روی این برگهای دود گرفته گرد آلود غبار آلود میبارد دودهی اینها را گرد اینها را غبار اینها را برای خودش برمیدارد تا آنها نفس بکشند تا آنها شاداب باشند اینها عین باران اند وجود نازنین سیدالشهدا علیه السلام آمد بالای سر اثامه بن زید گفت چرا غمگین هستی گفت بدهکارم آن هم نه یک درهم نه دو درهم شصت هزار درهم حضرت فرمود غمات نباشد من پرداخت میکنم من غمات را میخورم تو غم نخور تو شاد باش این یعنی انسان بر این انسان باید درود فرستاد که شمع صفت میسوزد شمع شب تا صبح میسوزد آب میشود تا شما در روشنایی و نور باشید امام حسین شمع صفت سوخت لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ تا مردم را از تیرگی تاریکی و ظلمت جهالت نجات بدهد من میسوزم من آب میشوم تا شما از این تاریکی رها شوید و نجات پیدا کنید برای این موجود نباید سلام فرستاد؟ لذا ما میگوییم السلام علیکم چرا؟ یعنی شما در این آیینهی سلام انسانیت اینها را میبینید یعنی واقعا شما انسان هستید حقیقتا انسان هستید کاملا انسان هستید و انسان کامل هستید یعنی آن چیزی که اینها را شایستهی سلام کرده اخلاق است که در اوج خودش با خودشان به همراه دارند اگر اینها شایستهی سلام اند و شایستهی تحیت اند به خاطر این است که عرض کردم انسانیت دارند انسانیت را در اوج و منتهای خودش دارند حد اعلی. یعنی هر چه شما از صفات خوب و نیک شنیدید اینها در اوج دارند و در زندگی اینها موج میزند یک نمونه عرض میکنم امام صادق علیه السلام در عصرش کسی زندگی میکرد به نام سید اسماعیل همیری این شاعر امیرالمومنین بود افتخار هم میکرد هر جا مینشست از امیرالمومنین میگفت هیچ ابایی هم نداشت منتها یک نطقه ضعف داشت این بود که اهل شراب بود میگسار بود میخواره بود یک وقتی میرود از شرابخوانه جام شراب اش را میگیرد کوزهی شراب اش را میگیرد تا برود خانه بین راه یک مرتبه میبیند از ته کوچه امام صادق علیه السلام دارد میآید خیلی خجالت میکشد حالا اگر به هم رسیدیم حالا اگر پرسید من چه جواب بدهم به هم رسیدند بعد از احوال پرسی حضرت فرمود در کوزه چه داری؟ این ماند چه بگوید گفت در این کوزه؟ فرمود بله گفت شیر است برای بچهها شیر گرفتم شیر هم که شما میدانید خیلی خاصیت دارد حضرت فرمود حالا که خاصیت دارد یک قدری اش را هم به ما بده دست دراز کرد فرمود بریز کف دست ما این گفت از این ؟ شیر؟ در کوچه؟ این هم سر آن ظرف را باز میکند میریزد کف دست امام همین که میریزد میبیند شیر است بعد امام از او میپرسد امام زمان تو کیست؟ میگوید میخواهی بدانی؟ میگوید بله میگوید امام زمان من آن کسی است که آن قدر انسان است آن قدر آقا است آن قدر کریم است آن قدر خطا پوش و عیب پوش است که برای این که من خجالت نکشم شرمنده نشوم شرمسار نشوم سرافکنده نشوم شراب من را تبدیل به شیر کرد آن امام من است آیا یک چنین کسی شایستهی سلام نیست؟ نباید ما به او سلام بفرستیم؟ بگوییم السلام علیکم یا اهل بیت النبوه.
برگرفته از سخنان حجت الاسلام رنجبردر شرح جامعه کبیره